۱۴۰۴.۰۸.۱۱

فاطمه شریفی- خبرنگار، تالار اندیشه حوزه هنری هشتم آبان‌ماه ۱۴۰۴، میزبان کنسرت روایی «کبیر» بود؛ اجرایی که به همت باشگاه تئاتر سوره و با حمایت موسسه فرهنگی هنری سوره هنر برگزار شد.

به گزارش روابط عمومی حوزه هنری انقلاب اسلامی، کنسرت روایی «کبیر» با تهیه‌کنندگی امیرحسین شفیعی، رهبری ارکستر توسط احمد مقدسی‌زاده، خوانندگی و آهنگسازی حسام آرین، و حضور زهرا سزاوار در نقش نمادین «ایران» روی صحنه رفت. «کبیر» کوشید تا با زبان موسیقی، شعر و روایت نمایشی، تاریخ فداکاری فرزندان این سرزمین را از دوران باستان با قهرمانانی چون آریوبرزن و سورنا، تا دوران معاصر با رئیسعلی دلواری، میرزا کوچک‌خان جنگلی و قهرمانان آزادسازی خرمشهر بازگو کند. بیش از ۷۰ نوازنده در ارکستر بزرگ ایرانی سمفونیک شرکت داشتند که ترکیبی هماهنگ از سازهای سنتی و کلاسیک را به نمایش گذاشتند. این اجرا نه تنها یک کنسرت، بلکه تجربه‌ای چندرسانه‌ای بود که با مشاوره هنری افرادی چون پرواز همای و امیر بهزاد، و نویسندگی بخش نمایشی توسط عاطفه سامقانی، غنای بیشتری یافته بود.
صدای نخستین سازها که در تالار اندیشه پیچید، وعده شبی متفاوت را می‌داد؛ شبی که در آن، موسیقی از قالب صرفِ نغمه بیرون آمده و به زبان روایت بدل می‌شد. «کبیر» روایتی موسیقایی از تاریخ مقاومت و شجاعت ایران و ایرانیان بود که در آن ارکستر بزرگ ایرانی سمفونیک با ترکیبی هماهنگ از سازهای شرقی مانند تار، سنتور، دف و نی، و سازهای غربی چون ویولن، ویولا، چلو و سازهای بادی، تاریخ وطن را نواخت. نورپردازی صحنه با رنگ‌های گرم و نمادین، مانند سرخ برای حماسه و آبی برای آرامش، جو را تکمیل می‌کرد و مخاطبان را به عمق روایت می‌برد. حضور چهره‌هایی چون فرهاد قائمیان و هومن برق‌نورد در میان تماشاگران، بر اهمیت فرهنگی این رویداد افزود و نشان‌دهنده استقبال گسترده از چنین اجراهایی بود.
احمد مقدسی‌زاده، رهبر ارکستر، با دقتی وسواس‌گونه جریان موسیقی را هدایت می‌کرد. او با حرکات دقیق دست و چشمان نافذ، نوازندگان را هماهنگ نگه می‌داشت و اجازه می‌داد هر ساز در لحظات کلیدی برجسته شود. سازهای سمفونیک، در کنار نواهای اصیل ایرانی چون تار، سنتور و قانون پیکره‌ای چندلایه از صدا را می‌ساختند؛ صدایی که از دل حماسه برمی‌آمد و گاه به زمزمه‌ای اندوهگین بدل می‌شد. موسیقی در این اجرا، خود راوی بود. بی‌آنکه کلامی بگوید، شنونده را گام به گام به دل روایت هر قهرمان می‌برد. حسام آرین نه تنها خواننده، بلکه آهنگساز و ترانه‌سرای تمام قطعات بود و حتی در بخش‌هایی پیانو نواخت تا لایه‌ای شخصی‌تر به اجرا اضافه کند.
در میان صداها، حضور راوی برجسته بود؛ زهرا سزاوار در نقش «ایران». او نه صرفاً راوی یک متن، که تجسم زنده‌ مادر وطن بود؛ زنی که در طول تاریخ فرزندان خود را به میدان فرستاده و با اشک و افتخار بدرقه‌شان کرده است. صدای سزاوار در مرز میان حماسه و احساس حرکت می‌کرد. تک‌گویی‌هایش درباره هر قهرمان، لحظاتی از زندگی و مرگ، امید و رنج را زنده می‌کرد. لحنش کنترل‌شده و متعادل بود؛ نه شعاری و نه صرفاً احساسی. گویی مادر وطن در برابر ما ایستاده بود، آرام و استوار و سرگذشت فرزندانش را زمزمه می‌کرد. در لحظاتی، او با حسام آرین در هارمونی‌های آوازی همراه می‌شد تا روایت را غنی‌تر کند، و این تعامل، اجرا را به سطحی از تئاتر موسیقایی ارتقا می‌داد.
در بخش نخست، موسیقی به سراغ آریوبرزن رفت. در پس‌زمینه نغمه‌ای باشکوه و صعودی با تأکید بر سازهای زهی که حس کوهستان‌های زاگرس را تداعی می‌کرد، خواننده با صدایی گرم و پرطنین سرود: «هزاران تن چون من فدای خاک این میهن.» این جمله، چکیده روح تمام اجرا بود؛ عشقی که در گذر قرن‌ها، همچنان در تار و پود این سرزمین جاری است. حسام آرین در خوانندگی این بخش، میان صلابت و اندوه تعادلی ظریف برقرار کرده بود. صدایش نه فریاد جنگ، که نجوای ایمان و ماندگاری بود. مخاطبان با نفس‌های حبس‌شده، به تصویر ذهنی نبرد با اسکندر می‌پیوستند و تشویق‌های پس از آن، نشان‌دهنده تأثیر عمیق این بخش بود.
در ادامه، قطعه مربوط به سورنا با ریتمی تندتر و استفاده از سازهای کوبه‌ای آغاز شد. موسیقی در این بخش پویاتر و پرتحرک‌تر بود؛ گویی صدای اسبان و برخورد سپرها را می‌شد شنید. ارکستر به‌خوبی توانست نبض روایت را در دست بگیرد و از هیجان نبرد، پلی به سکوت پس از آن بزند. اینجا، عناصر فولکلور اشکانی برجسته شد و حسام آرین با تغییری در تن صدای خود، حس پیروزی بر امپراتوری روم را منتقل کرد.
بخش رئیسعلی دلواری با حال‌وهوایی متفاوت همراه بود. بار دیگر پیوند وطن و جان را به یاد می‌آورد: «همه هستی و جان و تنم به فدای تو ای وطنم.» در این قطعه، خواننده و راوی در کنار هم پیش رفتند. روایت سزاوار، مادرانه‌تر شد و موسیقی با ریتمی موج‌گونه، یادآور خلیج همیشه فارس بود. استفاده از نی و سازهای محلی، جو جنوب ایران را زنده کرد و مخاطبان را به یاد مقاومت در برابر استعمار بریتانیا انداخت.
بخش میرزا کوچک‌خان جنگلی رنگی دیگر داشت. موسیقی، آرام‌تر و تفکربرانگیزتر شد و تار در ترکیب با ویولن، حس مه‌آلود جنگل‌های گیلان را به صحنه آورد. در این بخش، بخشی از مونولوگ زهرا سزاوار چنین بود: «نامش از ننگ بریده شد، همان‌گونه که سرش از تن.» این جمله، در سکوت کوتاهی که پس از آن افتاد، پژواکی عمیق در دل سالن داشت. ارکستر به‌آرامی از پس این جمله برخاست و با نغمه‌ای اندوهگین، ادامه روایت را به دوش کشید. اینجا، تماشاگران با سکوت معنادار خود، احترام به این قهرمان را نشان دادند.
آنچه در سراسر اجرا به چشم می‌آمد، هماهنگی دقیق میان عناصر بود. هر ساز، نقشی مستقل داشت و در عین حال در بافت کلی ارکستر حل می‌شد. موسیقی «کبیر» از نغمه‌های نوستالژیک بهره می‌گرفت؛ گاه از دل ترانه‌های فولکلوریک ایرانی و گاه از شعر کهن فارسی الهام می‌گرفت. در هر قطعه، ردّی از گنجینه‌های ادب فارسی و در عین حال، زمزمه‌ای از موسیقی مردمی روزگار ما شنیده می‌شد. گروه کر نیز در بخش‌هایی وارد می‌شد تا عمق احساسی را افزایش دهد و حس جمعی مقاومت را تقویت کند.

قطعه پایانی کنسرت به آزادسازی خرمشهر اختصاص داشت؛ نقطه اوج اجرا. ارکستر با تکیه بر ملودی‌های احساسی و حماسی ، حس انتظار و امید را در سالن برانگیخت. حسام آرین در این بخش با صدایی درخشان خواند و شعر به نقطه اوج خود رسید. موسیقی در جایی از اوج، به تقلید لحن اذان گرایید؛ نوایی که خبر آزادی را در گوش جان می‌نشاند. لحظه‌ای بود که موسیقی از روایت صرف فراتر رفت و بدل به تجربه‌ای معنوی شد.
پایان‌بندی کنسرت با اجرای سرود «ای ایران» همراه شد. این بخش، نه صرفاً اختتام برنامه، که نتیجه طبیعی تمام روایت بود. پس از مرور قرن‌ها حماسه و ایثار، ایران یک‌بار دیگر در صدای جمعی موسیقی زنده شد. خواننده آغاز کرد و ارکستر همراه شد؛ و در نهایت، صدای حضار نیز به جمع هم‌نوایان پیوست. تالار اندیشه برای لحظاتی به هم‌سرایی ملی بدل شد. جایی که مرز میان اجراکننده و شنونده از میان رفت. این لحظه، با ایستادن تماشاگران و تکرار ابیات، به اوج رسید و حس وحدت ملی را در سالن جاری کرد.
کنسرت روایی «کبیر» از آن دسته اجراهایی بود که مرز میان تئاتر، موسیقی و روایت را محو می‌کند. زبانش نه صرفاً موسیقی، بلکه زبان حس مشترک ایرانی بودن است. ارکستر با ظرافت و انسجام، توانست قهرمانان وطن را نه فقط در قالب تاریخ، بلکه در قالب صدا زنده کند. این پروژه، که از سال ۱۴۰۱ ایده‌پردازی شده، رویکردی نو در روایت‌های آیینی ارائه می‌دهد و بر ویژگی‌های انسانی قهرمانان تأکید دارد.
در این اجرا، صداها جای تصویر را گرفتند و روایت به شکل نغمه درآمد. از آغاز تا پایان، مخاطب احساس می‌کرد در دل تاریخ قدم می‌زند؛ از دشت‌های نبرد آریوبرزن تا کوه‌های گیلان و کوچه‌های خرمشهر. «کبیر» یادآور آن بود که حماسه فقط در کتاب‌ها نیست، بلکه در صداها و نغمه‌هایی جاری است که هر نسل باید آن را از نو بخواند. با توجه به استقبال، اجرای بعدی در پانزدهم آبان‌ماه نیز برگزار خواهد شد تا این روایت موسیقایی ادامه یابد و نسل‌های جوان‌تر را با تاریخ وطن آشنا کند.

بیشتر بخوانید: 

کنسرت روایی کبیر و استقبال پرشور مخاطبان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha